عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
مطمئن باش و برو
ضربهات كاري بود
دل من سخت شكست
و چه زشت
به من و سادگيام خنديدي
به من و عشقي پاك
كه پر از ياد تو بود
و خيالم ميگفت تا ابد مال تو بود
تو برو، برو تا راحتتر تكههاي دل خود را آرام سر هم بند زنم
نمی گم که رو زمین عاشقترینم
نمی گم برای تو من بهترینم
نمی گم که ثروت دنیا رو دارم
نمی گم که قدرت خدا رو دارم
نمی گم که خورشید وماه برات می آرم
نمی گم ستاره تو شبات می آرم
نمی گم قصری از طلا می سازم
نمی گم پلی ازلاله ها می سازم
نمی گم با بودنم غم دیگه مرده
نمی گم خدا تو رو به من سپرده
من می گم معنی عشق من تو هستی
من می گم تنها امید من تو هستی
من می گم یک قلب پاک و ساده دارم
من می گم برای تو هر چی که دارم
من می گم مهرو وفا برات می آرم
من می گم تا جون دارم برات می سازم
من می گم با جون ودل برات می سازم
من می گم غم اگه داری با تو هستم
من می گم تنها با عشقت زنده هستم
من همه اینا رو گفتم ولی .... ولی تو رفتی ...!!!!
کاش قلبم درد تنهايي نداشت
سينه ام هرگز پريشاني نداشت
کاش برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از يک روز باراني نداشت
کاش مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گر چه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم و هر پنجره ای که به سر سبز ترین نقطه ی بودن وا بود و خدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید
به که گویم غم این قصه ویرانی خویش غم شب های سکوت ودل بارانی خویش گله از هیچ ندارم ،نکنم شکوه از او که شدم بنده ی پا بسته و سودایی خویش به کدامین گنه این گونه مجازات شدم همه دم نالم وسوزم زپشیمانی خویش من از این شده ام راوی و گویم همه شب غزل اشک چشم و قصه ی نادانی خویش
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
خلقت من از ازل یک خلقت ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود درد و داغ و زاری و دوری و زجر این همه نزدیک من اما سعادت دور بود این طبیعت یک زمان چشم خوش بر من نداشت تف به چشم تنگ او چشم طبیعت کور بود نور امید مرا از کلبه ام دزدیده اند ورنه این کلبه سراسرچلچراغ نور بود شور شادی را به طوفان حوادث داده ام کی تهی این انجمن از شادی و از شور بود؟ تهمت بی مهری ام دادند خیل دوستان گرچه از مهر و محبت سینه ام چون طور بود گر نوا سر میکنم خندان لب و خونین جگر چشم امیدم خزان محنت سرای گور بود
یار با ما بیوفایی می کند بی گناه از من جدایی می کند
از همه میترسم سر من پایین است که نبینم شبهی آدمی بودن خیلی سخت است فکر کنم گفتنش آسان شده است بادبان را بکشید قایقم آماده است آه دریا چقدرطوفانیست قایقم از عشق است ولی افسوس که دریا از غم پرشده است تک وتنها شده ام دل من کم کم یک مرحوم است من غریقی تنها در پی فانوسم آه دریا چقدر تاریک است روشنی ها همه مرخص شده اند سوسویی میبینم سمت آن رفتن بس دشوار است و رسیدن خیلی سخت تر است
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت حیرانیم را حس نکرد در میان خنده های تلخ من دیده ی بارانیم را حس نکرد در هجوم لحظه های بی کسی غربت پنهانیم را حس نکرد آن که با آغاز من مانوس بود لحظه پایانیم را حس نکرد
کی می خواد مثل تو باشه کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه
اگر تو نباشی: بی تعارف و مبالغه بگم همه چیز طعم زهر را خواهد داشت حتی عسلی كه از همه به گل سرخ شبیه تر است
اگر تو نباشی: از اینجا میروم و آسمان را هر چند شیرین و شفاف با خود نمی برم آنقدر دور میشوم كه نسیمی از كنارم عبور نكند و چشمم به چشم ستاره ای نیفتد
اگر تو نباشی: نه شعر می گویم نه با ماهی ها حرف میزنم نه شبها به آغوش ستاره ها پناه میبرم فقط صبح تا شب خاطرات صدفهای شكسته را مرور میكنم تمام این باغ ها . شقایق ها. سنجابهای بازیگوش . رودهای پر جنب و جوش . اقیانوس های آرام و دیوارهای بی بام با توست كه زیباست
اگر تو نباشی: چه خواب باشم چه بیدار حتم دارم روزگار تكه كاغذی هست افتاده در گوشه خیابانی دراز خیابانی كه پای هیچ عاشق به آن باز نشده است
اگر تو نباشی : چه در كنار پنجره بایستم چه در شبستانی نمورو بی نور بنشینم اشتیاقی برای دیدن آفتاب ندارم و دوری تو را حتی به اندازه ی یك نفس كشیدن تاب ندارم
به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا ، روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است: آدم اینجا تنهاست به سراغ من اگر می آیید، مبادا که ترک بردارد
بس كه جفا ز خار وگل ديد دل رميده ام همچو نسيم از اين چمن پاي برون كشيده ام شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد گشت بلاي جان من عشق به جان خريده ام حاصل دور زندگي صحبت آشنا بود تا تو ز من بريده اي من ز جهان بريده ام تا به كنار من بودي بود به جا قرار دل رفتي ورفت راحت از خاطر آرميده ام تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون اي گل تازه ياد كن از دل داغديده ام يا ز ره وفا بيا يا ز دل رهي برو سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام
گويا من مرده ام
در اين ديار مرده ام
بی اميد و خسته
درين ديار غربت
تنها و بی کس مانده ام
رنج مراست
غصه و درد مراست
با خودم عهد کردم که به تو نیندیشم نمیشود نمی توانم خیالت را از خاطرم محو کنم وقتی اشک می ریزم شعر سهراب به خاطرم می آید که می گوید:بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است و می خندم دانه های اشکم بر روی نوشته هایم می چکد دفترم خیس میشودو برای چند لحظه آرام میشوم و دوباره تو تمام ذهنم را پر می کنی
با
تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
مرا از تو گریزی نیست
« همیشه با تو »
چه حس خوبیه، اینکه تو هستی و
عاشق تر ازخودم پیشم نشستی و
عادت میدی منو به مهربونیهات
تا من نفس نفس، دیوونه شم برات
چه حس خوبیه اینکه تو با منی
اینکه به روی من لبخند میزنی
اینکه به فکرمی، به فکرمن فقط
هرچی نگات کنم سیرنمیشم ازت
باتو به زندگیم دلخوشی اومده
خوشبختی منو چشمات رقم زده
چه حس خوبیه شیرینه لحظههام
شادم کنار تو همینو من میخوام
مراقبی یه وقت من بیقرار نشم
سنگ صبورمی که غصهدار نشم
عادت میدی منو به مهربونیهات تا من نفس نفس، دیوونه شم برات
مهربانی را بياموزيم فرصت آيينه ها در پشت در مانده است روشنی را می شود در خانه مهمان کرد می شود در عصر آهن - آشناتر شد سايبان از بيد مجنون ، - روشنی از عشق می شود جشنی فراهم کرد می شود در معنی يک گل شناور شد
تحمل کردن قشنگه اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم انتظار آسونه اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم زندگی شیرینه اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم مشکلات حل میشه اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم اشکهام به لبخند تبدیل میشه اگه یه بار ببوسمت و لبخندهام دوباره به اشک فقط اگه ببینم خیال رفتن داری اما بدون دوستت دارم از پشت این همه فاصله از پشت این همه حرف دوستت دارم تا بی نهایت عشقم
همه
چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...
که چگونه.....!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....
تو نگرانم نشو !! فراموش کردنت" را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت .
می پرسی تو را دوست دارم؟
يك نفر براي يك نفر دلش گرفته است از غروب جمعه بيشتر دلش گرفته است يك نفر شبيه آب، يك نفر شبيه خاك خاك تشنه،سوخته،پكر،دلش گرفته است يك نفر شبيه قاصدك هميشه در سفر يك نفر هميشه بي خبر دلش گرفته است يك نفر به عمق چشمش اشك خيمه مي زند مثل بغض ابر آنقدر دلش گرفته است كه آسمان براي چشم هاي غصه دار او مثل هر غروب ، هر سحر ، دلش گرفته است آسمان! به آفتاب مهربان من بگو گاه گاه ، بي بهانه ، گر دلش گرفته است يك نفر شبيه ابر بي حضور آفتاب باز از هميشه بيشتر دلش گرفته است او مي دود و كوچه كوچه داد مي زند يك نفر براي يك نفر ، دلش گرفته است
يادت نره دوست دارم
نام تو بر زبان من آمد؛ زبانه شد سيل گدازه هاي خروشان روانه شد
گفتم به خا ک، نام تو را؛ جنگلي سرود گفتم به شمع ، نام تو را؛ عاشقانه شد
گفتم به باد، نام تو را گرد باد گشت گفتم به رود، نام تو را؛ بي کرانه شد
گفتم به راه، نام تو را؛ رفت و رفت و رفت ... گفتم به لحظه ها، نام تو را .. ؛ جاودانه شد
اين حرفها – همهمه اي در غبار بود- باران نرم نام تو؛ آمد ترانه شد |
About![]()
سلام به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 3336
تعداد مطالب : 179
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1