سلام به دوستان خوبم از این که به وبلاگ خودتون سر زدید خوشحالم .لطفا برای هر چه بهتر شدن وبلاگ نظر بدید باتشکر
من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم قاصدک به چشم من غصه ی یک دردی برو میدونم برای من خبر نیاوردی برو توی هفتا آسمون من یه ستاره ندارم کسی که عشقه منو به یاد بیاره ندارم ندارم دلی که یک لحظه به یادم بزنه ندارم هیچ کسی رو که فک کنی یار منه قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم خیلی وقته اونی که براش میمردم دیگه نیست قاصدک ها رو به یادش میشمردم دیگه نیست خیلی وقته که دارم با تنهایی سر میکنم همه ی قاصدک های شهرو پر پر میکنم قاصدک برو برو قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم چشم انتظاری ندارم
رسم زندگي اين است روزي کسي را دوست داري و روز بعد تنهايي به همين سادگي او رفته است و همه چيز تمام شده مثل يک مهماني که به آخر مي رسد و تو به حال خود رها مي شوی چرا غمگيني ؟ اين رسم زندگیست پس تنها آواز بخوان
شايد برايت عجيب است اين همه آرامشم!
وقتی نیست نباید اشک بریزی!!! باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند...
تا کوه شوند... تا سخت شوند... همین ها تو را می سازد سنگت می کند درست مثل خودش!!! باید یادت باشد حالا که نیست...
اشکهایت را ندهی هر کسی پاک کند...!!! میدانی؟!!! آخر هر کس لیاقت تو و اشکهایت را ندارد.....
از این همه در به دری از گردش چرخ زمون دلم گرفت ازآدما از آدمای مهربون از این مترسک ها و درد از هم دلای هم زبون تو هم که بی صدا شدی آهای خدای آسمون آهای خدای عاشقا تویی فقط دل خوشیمون آره دلم خیلی پره از غم های رنگ و وارنگ از جمله ی دوست دارم دروغ های خیلی قشنگ دلم گرفت از این روزا از آدم های مهربون از تو که با ما نبودی آهای خدای آسمون
نمی دانم باید از چه کسی بگویم.از تو که در اوج تنهایی ام، تنهایم گذاشتی،
ویا ازهمه که تنهایی را بزرگترین تجربه ام کردند، یا ازخودم که اجازه دادم تا با من چنین کنند... خسته ام،از همه کسانی که در اطرافم پرسه می زنند و می خواهند به من بفهمانند که دلشان برایم می سوزد... نه! من دلسوزی کسی را نمی خواهم... اصلا... اصلا تورا هم نمی خواهم! چرا که اگر نبودی، من حال، چنین خوارو سرشکسته نبودم... این چنین غم بغل کرده وافسرده به گوشه ای پناه نمی بردم... وبا پنجره ای بسته و بخارسرد و یخ زده همدم نمی شدم... کاش این چنین آرزویم بر باد نمی رفت... کاش این چنین خسته نمی شدم که آرزوی نبودن،بزرگترین آرزویم شود... می دانی به چه شبیه شدم؟؟! به بهاری که در اوج سرسبزی اش به خزانی برگ ریزان تبدیل شده است. کاش... کاش زندگی و سرنوشت طوری رقم می خورد که این خزان برای خودش فصلی و برای من فصلی جدید می شد... اما چنین اتفاقی نیفتاد...و همه چیز آن گونه نباید می شد، شد...
رفتی وخاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من،دل به هیچ کسی نبستم هم ترانه یاد من باش،بی بهانه یاد من باش وقت بیداری مهتاب،عاشقانه یاد من باش
توراحس میکنم هردم
خداوندا ! مگر نهاینکه من نیز چون تو تنهایم پس مرا دریاب و به سوی خویش بازگردان ، دستان مهربانت را بگشا که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...
ديگه سراغمو نگير ، كه از تو هم بدم مياد دلم يه چند روزيه كه ، مرگ نگاهتو ميخواد تازگيا حس ميكنم ، مال غريبه ها شدی بهتره كه يادم بره ، شور يه عشق بي خودی بهتره كه دل بكنم ، از كلك نگاه تو جدا كنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو بايد منم غريبه شم مثل خودت مثل چشات قلبمو سنگی بكنم از تب سرد خنده هات بايد كه از شهر دلت ، برم كه دربدر بشی تو كوچه ی نگاه من ، مثل يه رهگذر بشی اگه يه روز به خاطرت ، شدم تو غصه ها اسير حالا ازت بدم مياد ، ديگه سراغمو نگير
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
آغوش تو به غیر من، به روی هیچ کی وا نکن منو از این دلخوشیها، آرامشم جدا نکن من برای با تو بودن، پر عشق و خواهشم واسه بودن کنارت، تو بگو به هر کجا پر میکشم منو تو آغوشت بگیر، آغوش تو مقدسه بوسـیدنت برای من، تولد یک نفـسه چشمای مهربون تو، منو به آتیش میکشه نوازش دستای تو، عادته ترکـم نمیشه فقط تو آغوش خودم، دغدغههاتو جا بذار به پای عشق من بمون، هیچ کسو جای من نیار مهر لباتو رو تنا، روی لب کسـی نـزن فقط به من بوسه بزن، به روح و جسم و تن من
بوسه یعنی وصل شیرین دولب بوسه یعنی مستی از مشروب عشق بوسه یعتی آتش و گرمای تب بوسه یعنی لذت از دلدادگی لذت از شب لذت از دیوانگی بوسه یعنی آغازی برای ما شدن لحظه ای با دلبری تنها شدن بوسه اتش میزند بر جسم و جان بوسه یعنی شادی و شور و نشاط بوسه یعنی قلب تو از آنه من بوسه یعنی تو همیشه ماله من
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم
بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم یاذمون باشه با احساس یه نفر بازی نکنیم.. یادمون باشه اگر خاطرمان تنها شد ... ، طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم....
سهم من از شب شايد همان ستاره اى باشد که هميشه پنهان است هميشه هميشه هميشه... و يا به قول قاصدک ستاره اى من همان است که پيدا نيست.
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند . حیف ! من زاده ی امروزم . خدایا جهنمت فرداست . پس چرا امروز می سوزم ؟!
برای بودن گاهی لازم است نباشی.....
از عجایب عشق این است:
گفتي :عاشقا نه هايت عشق نيست گفتم: سبزه زلرش باطل نيست گفتي :شعر هايت همه رنج و عذاب گفتم :عاشقم بر فرض محال گفتي :عشق چيست تو مي داني؟ گفتم :عشق هست معناي ناداني گفتي :عشق فقط غم نيست گفتم :غمش تموم زندگي ايست گفتي:چرا عشق همزبانش دوري ايست گفتم:شيريني اش درد دو ري ايست گفتي:چرا ماندن هميشه سخت است؟ گفتم:كودك عشقت كم سال است گفتي:مرا اين شوريده حالي چه حاصل ؟ گفتم : زماني مي رسد داني بي حا صل گفتي:پس از عشق فا صله گيرم گفتم:از نفسهايم چه بگويم گفتي :بي ترديد عاشقم كردي گفتم:عاشق نيستس عاشقي نكردي گفتي:پس اين همه عذاب چيست؟ گفتم:عاشقا نه هايم همه دلتنگي ايست گفتي :از من خام نباش دلگير گفتم:عشق حاصل همين خا مي ايست گفتي مي پندارم كه تو عاشق تريني گفتم:عاشق ترين هم شود قرباني گفتي:قربا ني تو ميشوم روزي گفتم:آن روز من دهم ميهماني گفتي :مهما ني اش به عهده ي من گفتم:مهمانش تو هستي در مرگ عاشقا نه ام گفتي : اخر داستان عشقت همين بود؟ گفتم : معني عشق همين است گفتي:پس عشق از وصال مي گريزد گفتم:وصال به پاي عشق نمي سوزد گفتي :عشق چيست بي حاصل؟ گفتم :حاصلش نيست وصال عاشق گفتي: پس ما هر دو عاشق ترينيم؟ گفتم :خوب مي داني كه هر دو غافل ترينيم گفتي:پس هر دو مي شويم قرباني گفتم:گر شويم قرباني ما هم ماندگاريم
می دو نی چطو ری منتظرم... هر شب با خیال خام با تو بودن می خوابم . هر صبح به امید دیدنت از رختخواب بلند می شم. طا قتی که بهم داد ی دیگه داره یواش یواش تموم می شه بهت گفتم که من بی تو آروم آروم نفس می کشم تا نفسهام تموم نشه. کا ش می تو نستم انتظار و از لغت نا مه ها حذف کنم یا که فرا موش کنم من منتظرم اما نمی شه من با تو بودنو نبودنم همش یکیه با تو بودن عاشقم و نگران بی تو بودن و بی تو بودن عاشق ترم و نگران با تو بودن نمی دونم که اینا رو می خو نی یا هنو زم فکر می کنی حر فام بچگو نه است اما اگر او مدی و خو ندی بدون که این بچه در کمال بزرگی داره با هات حرف می زنه ، تظا هر به بزر گی سخته تظا هر به تحمل کردن سخته ، مهربو نم تموم حر فا یی رو که زدی وقت دلتنگی هام مورو رشون می کنم تا یا دم نره یه زما نی ما با هم حرف می زدیم. دلم خیلی برات تنگ شده بهم گفتی تنهام نمی گذاری اما من همیشه تنهامو تنها کسی که منو تنها نگذاشته غم دوریه تو ست
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم گفتني ها را حرف زدم كودكي ها رو مرور كردم و زمان فراموش شد كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ... حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم نه هزاران كيلومتر دور از تو امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم زيرا هميشه دل تنگ بودم امروز خنده هايم بلند بود و قلبم پر از شادي انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد كاش زندگي دو صفحه داشت صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت وكيبورد هم كار دل را مي كرد كاش زندگي فقط همين بود فقط همين كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني كاش مي شد فاصله را از بين برد تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است و باور اين كه كسي دوستت دارد كاش مي شد همه چيز را باور كرد حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ... اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد كاش همه چيز حقيقت داشت حتي يك عشق مجازي
با تمـام بي کسي ها ساختم
دل سپردم، سر به زير انداختم اين قماري بود و من نشاختم واي برمـن، ساده بودم باختم ๑๑ دل سپردن دست او ديوانگي ست آه!غير از من کسي ديوانه نيست گريه کردن تا سحر کار من است شاهد من چشم بيمار من است فکر مي کردم که او يار من است نه، فقط در فکر آزار من است نيت اش از عشق تنها خواهش است دوستت دارم دروغـي فاحش است يک شب آمد زير و رويم کرد و رفت بغض تلخي در گلويـم کرد و رفت پايـبند جسـت وجويم کرد و رفت
برای برخاستن نه دستی از برون
آنگاه که غرور کسی را له میکنی،
قول داده ام گاهـــــــی ، هــر از گاهـــــی فـانـــــوس یـادت را مـیـان ایـن کـوچـه هـای بـی چـراغ و بـی چـلـچـلــــــــه، روشـن کـنـم خـیـالـتــ راحــــــت! مـن هـمـان مـنـــــم؛ هـنـوز هـم دریـن شـبـهای بـی خـواب و بـی خـاطـــــره مـیـان ایـن کـوچـه هـای تـاریـک پـرسه مـیـزنـم امـا بـه هـیـچ سـتـارهی دیـگــری سـلام نـخـواهــــــم کـرد |
About![]()
سلام به وبلاگ من خوش آمدید Archivesآذر 1391تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 AuthorsعلیLinks
alone SpecificLinkDump
حمل ماینر از چین به ایران Categories
عکس های عاشقانه |