دوست داشتم

دیگه عاشق نمیشم

 

زندگی....

 

 

 

دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند...

 

 

 

اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند !

 

 

 

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم،

 

 

فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه

 

 

امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد...

 

 

 

 

 آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ،

 

 

 به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود

 

 

 لجوجتر و مصمم تر است.

 

 

 

 سنگ، پشت اولين مانع جدی می ايستد.

 

 

 

 اما آب... راه خود را به سمت دريا می يابد.

 

 

 

 در زندگی، معنای واقعی

 

 

 سرسختی، استواری و مصمم بودن را،

 

 

 در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد.

 

 

 

 گاهی لازم است كوتاه بيايی...

 

 

 

 گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست

 

 

 و عبور کرد

 

 

 گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...

 

 

 

 گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوزي که نبینی....

 

 

 

 ولی با آگاهی و شناخت

 

 

 

درنهایت بخشیدن را خواهی آموخت


 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:46توسط علی | |

اگر عشق نبود



به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟



کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟




و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟



آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبود



اگر کینه نبود


قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند



اگر خداوند


یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد


من بی گمان


دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز


هرگز ندیدن مرا


آن گاه نمی دانم


به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت...

 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:38توسط علی | |

 

 

تو نمي دوني من چي کشيدم وقتي که گفتي تو رو نمي خوام

 

 باور ندارم که ديگه نيستي حالا تو رفتي من اينجا تنهام

 

 

 

 

 

يه شوخي بود و يه غصه تلخ وقتي که گفتي تو رو نمي خوام

 

خيال مي کردم مي خواي بترسم شايد هنوزم باور نکردم

 

 

 

 

 

چشماي گريون دستاي خسته دوري چشمات منو شکسته

 

رنگ اون چشات چشاي سيات زنجير دلت دستامو بسته

 

 

 

 

 

شايد يه حسود چشممون زده بگو کي ما رو تنهايي ديده

 

ولي ميدونم تو آسمونا غصه ما رو يکي شنيده

 

 

 

 

 

تو باور نکن هر کي بهت گفت پيشت مي مونم پيشت مي مونم

 

باورندارم که ديگه نيستي تا ته دنيا از تو مي خونم

 

 

 

 

 

چشماي گريون دستاي خسته دوري چشمات منو شکسته

 

رنگ اون چشات چشاي سيات زنجير دلت دستامو بسته

 

 

 

 

 

تو نمي دوني من چي کشيدم وقتي که گفتي تو رو نمي خوام

 

باور ندارم که ديگه نيستي حالا تو رفتي من اينجا تنهام

 

 

 

 

 

يه شوخي بود و يه غصه تلخ وقتي که گفتي تو رو نمي خوام

 

خيال مي کردم مي خواي بترسم شايد هنوزم باور نکردم

 

 

 

 

 

چشماي گريون دستاي خسته دوري چشمات منو شکسته

 

رنگ اون چشات چشاي سيات زنجير دلت دستامو بسته

 

 

 

 

 

شايد يه حسود چشممون زده بگو کي ما رو تنهايي ديده

ولي ميدونم تو آسمونا غصه ما رو يکي شنيده

+نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:31توسط علی | |

 

اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه
درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه

 

اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه
گرداي روي آينه فقط غم زندگيه

 

اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه

 

اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه

 

اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه

 

اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه

 

اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه

 

اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه

 

اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه

اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

+نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:38توسط علی | |

+نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:14توسط علی | |

هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...

 وسعت تنهائيم را حس نکرد...

در ميان خنده هاي تلخ من...

 گريه پنهانيم را حس نکرد...

در هجوم لحظه هاي بي کسي...

درد بي کس ماندنم را حس نکرد...

 آن که با آغاز من مانوس بود...

لحظه پايانيم را حس نکرد...

+نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:57توسط علی | |

دلم خونه دلم خونه
از این غربت از این دوری
از این تنهایی ظالم
دارم دغ میکنم ای وای
دارم میشم یه دیوونه

تو این غربت که حتی آه
دوای غصه هایم نیست
چرا از من چنین دوری
خدای آرزوها کیست؟

چرا باز غم چرا باز          غم
چرا هر روز تنهایی
چرا نمیرسم به تو
دارم دغ میکنم ای وای
چرا اشکام نمیشه کم؟

میان این همه شادی
کمی هم قسمت ما نیست
چرا با من نمی خندی
خدای آرزوها کیست؟

دلم گرفته دلم گرفته
ندارم طاقت این لحظه ها رو
که هر لحظه برام بی تو عذابه
دارم دغ میکنم ای وای
کجاست عشقم؟ چرا رفته؟

به هر لحظه به هر  روز و به هر هفته
که در آن عشق پاکم نیست
کنم نفرین به آن لحظه
خدای آرزوها کیست؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,ساعت15:9توسط علی | |

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی

تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید

جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

 

+نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:2توسط علی | |

+نوشته شده در دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:21توسط علی | |

حالا دیگر می توانی مرا فراموش کنی

می توانی با خیال راحت

سهم مرا از آغوشت پاک کنی 

...

حالا دیگر می توانی با خیال راحت

میان واژه هایم گم شوی

بی آنکه

چشمهایت را از من بگیری 

...

باید راهی پیدا کنم

میان اینهمه نبودن هایت

از ترس آدم های سرد رهگذر

پناه ببرم

پشت دیوار شعرهایم 

...

بهار امسال اگر بیاید

خواهی فهمید زمستان چقدر طولانی بود

بی آنکه باران باریده باشد

بی آنکه نقش خیال تورا

از تن خسته من ... زدوده باشد

حرفی بزن

                                                دلتنگم ...

 

+نوشته شده در دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:0توسط علی | |

 

 کی بود که با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت    


     کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت


     کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشق و دید


     کی بود که تنها واسه تو از همه دنیا دل برید 


     نگو کی بود کجایی بوداونکه برات دیوونه بود


     رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود


     من بودم اونکه دلشوساده به پای تو گذاشت


     اونکه واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت


      من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند


      اونکه به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند


     حسرت دوست داشتن تو همیشگی بوده و هست

 


     کاش میرسید به گوش تو صدای قلبی که شکست

 

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:32توسط علی | |

ديدي ‌آخرش من و گذاشت و رفت
از زمين قلبم رو بر نداشت و رفت
ديدي آخرش من و ديوونه كرد
واسه رفتن همينو بهونه كرد
ديدي اون وعده هايي كه رنگي بود
 تمومش فقط واسه قشنگي بود
 ديدي اون كه دلم و بهش دادم
رفت و از چشماي نازش افتادم
ديدي اوني كه مي گفت مال منه
دم آخر نيومد سر بزنه
ديدي خط زد اسمم و از دفترش
رفت و افند نزدم دور سرش
ديدي اون نخواست برم به بدرقش
ديدي كه باختم توي مسابقش
ديدي
مهربونيا رو زد كنار
رفت و چشمام و گذاشت تو انتظار
 ديدي رفت گذاشت به پاي سرنوشت
گفت شايد ببينمت توي بهشت
 ديدي بي خبر گذاشت و رفت و سفر
گفت بذار بمونه چشم اون به در
ديدي افتاد اسم من سر زبون
همشون گفتن به اون نامهربون
 ديدي كه دعاها مستجاب نشد
 آخرم دلش واسم كباب نشد
ديدي لااقل نزد به پنجره
كه بهم خبر بده مي خواد بره
ديدي رفت بدون هيچ سر و صدا
 ولي من سپردمش دست خدا
 ديدي بي خداحافظي روونه شد
ديدي قولاش و گذاشت تو چمدون
 كه ديگه نمونه از اونا نشون
ديدي با دل اين و در ميون نذاشت
 رفت و از خاظره ها نشون نذاشت
ديدي آخرش من رو نظر زدن
تو سر اين دل در به در زدن
ديدي آخرش من و تنها گذاشت
 تشنه رو تو حسرت دريا گذاشت
يعني رفته اونجا آشيان كنه
يا مي خواسته من رو امتحان كنه
 ديدي حتي اون نگفت مي ره كجا
چه بده رسماي روزگار ما
ديدي خواستمش ولي من و نخواست
 اينم از بازياي دنياي ماست
حالا چند روزيه كه بدون اون
 چشم من خيره شده به آسمون
امون از عاشقياي چنروزه
 كه فقط يكي تو شعرش مي سوزه
چه كنم خدا پشيمونش كنه
يا كه مثل من پريشونش كنه
رفت و ديگه نمي ياد به شهر ما
بهتره بسپرمش دست خدا

+نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:28توسط علی | |



خيلي وقت بود که دلم مي خواست بنويسم

اما نه جوهر داشتم ، نه کاغذ

و نه حرفي براي نوشتن.....

مي خواستم از قلبهاي تهي بنويسم

از تمام نامهرباني ها

و

از گذشته هايي که همه به باد سپرده شدند

دلم مي خواست از عشق بنويسم

اما چيزي براي نوشتن نداشتم....

صداي زوزه باد را مي شنوم

صداي پر شدن نفسها از خاکستر

ابرهاي خاکستري و درخت بي برگ

و گلداني که نظاره گر ريختن گلبرگهايش بود ....

خيلي وقت بود که دلم مي خواست بنويسم

از کوزه گري که گلش خشک شد

از نقاشي که رنگش تمام شد

از باغباني در کوير

و از تو....

که آمدي ، ولي باز رفتي....

ولي نتوانستم....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,ساعت11:3توسط علی | |

می نویسم ..
می نویسم ..
و باز هم ، می نویسم !
اما چه سود؟!
دیگر نه تو می خوانی ، نه می آیی و نه میمانی !
دیگر کلمات هم کلافه شده اند از بیهودگی..
نه حجم دلتنگی ام را دارند و نه جنبه عشقم !!!
ولی با همه این اوصاف..
من !
می نویسم ..
می نویسم ..
و باز هم می نویسم !!!


+نوشته شده در پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,ساعت10:38توسط علی | |

آنکه ویران شده از یار مرا می فهمد


وانکه تنها شده بسیار مرا می فهمد


چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام


که فقط ریزش آوار مرا می فهمد


آنقدر بی کس و بی تکیه گه و بی یارم


که فقط شانه ی دیوار مرا می فهمد


من تمام غمم از عشق بپا خواست ولی


عشق انگار نه انگار مرا می فهمد !


چه عبث در پی یارم چه عبث در پی یار


و عبث معتقدم یار مرا می فهمد .......


نه ببین ! آینه از درد ترک خورد... ببین!


آن من مثل من انگار مرا می فهمد!


یار من آینه سان مثل خودم می ماند


اوست آری خود شهیار مرا می فهمد


او همانست همان گمشده در من آریاو همانست که بسیار مرا می فهمد

+نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:48توسط علی | |

برو اگه میخوای بری ،

دلت نسوزه واسه من !!

اینجوری که کلافه ای

بد تره خب ، دل رو بکن !!

بکن دل و از این همه خاطره های روی آب

فک کن ندیدی ما همو حتی یه بارم توی خواب

راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !!


من که نمی میرم ،اگه بخوای تو از اینجا بری

چون میدونستم که تو از اول راه مســـافری !!

شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی

سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری

غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم

شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم

راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من

+نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:43توسط علی | |

 

هواى باران داشت، نگاهِ غمگينم
چه تلخ مى رفتى، چه تلخ، شيرینم!

شب جدایى با تمام محجوبى
تو را صدا مى زد، سكوت سنگينم

ستاره ها گفتند آه باز مى گردى
چه زودباور بود دل دهن بينم

سقوط سرخم را آه دیده اى، آیا
نمى کشى دستى به بال خونينم؟!

بيا و از تاراج مرا حفاظت کن
مرا آه چون باغى بدون پرچينم

کجاست؟ محتاجم به سكر چشمانت
که شعر هم امشب نداد تسكينم

نمى رسد دستم به دست هایت، آه
چه قدر بالایى، چه قدر پایينم!

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:10توسط علی | |

دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم 



 

 

  شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم 



 

 

 انگاری کوه غصه ها رو سینه من امده 



آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده



 

 

  دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم 



 

 

 تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم



 

 

  حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم 



 

 

  من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم 



 

 

  دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن



 

 

    نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن 



 

 

   منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم 



 

 

  برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم 



 

 

 آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن 



 نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:18توسط علی | |

 

دلو از دنیا بریدم، این همه سختی کشیدم


امان از دست تو ای وای، ببین به کجا رسیدم


یه روزی یه روزگاری،همه عشق من این بود


بشم همون که تو میخوای فرصتم ندادند ای وای


یه روز میشه تنها بمونی، اونوقته قدرمو بدونی


اما اون روز خیلی دیره، کاش میشد اینو بدونی


بدونی هیشکی نمیتونه


مثل من عاشقت بمونه


آخه تنهایی خیلی سخته


اینو دلت نمیدونه


دیگه نمیخوام من دستاتو


دیگه نمیخوام من اشکاتو


دیگه از قلبم تو رفتی، تو رفتی، عزیزم



دیگه نمیخوام عاشق باشم


دیگه نمیخوام صادق باشم


دیگه از قلبم تو رفتی، تو رفتی ،عزیزم ای وای

+نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:7توسط علی | |

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است

و تنها دل ما دل نیست

یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم

و از آسمان درس پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

یادم باشد زندگی را دوست دارم

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود

زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش

عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم

یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت

یادم باشد زمان بهترین استاد است

یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم

یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود

یادم باشد قلب کسی را نشکنم

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم

یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست

یادم باشد که آدمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند

یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات

یادم باشد...

+نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:22توسط علی | |

 

دلم مي خواهد بهت بگم ، اين رسم عاشقي نبود

 

هق هق آخر صدات ، براي قلب من نبود

دلم مي خواد بهت بگم ، اين روزا بي قرارتم

حتي اگه مي بيني تو ، اينجوري سرد و ساكتم

دلم مي خواد بهت بگم ، چرا صدام نمي كني

مثل گذشته هاي دور حتي نگام نمي كني

دلم مي خواد بهت بگم نبض نفسهاي مني

حتي اگه نبينمت ، هميشه روياي مني

دلم مي خواد بهت بگم ، از اين زمونه خسته ام

دراي قلبمو واسه همه ، به جز تو بسته ام

دلم مي خواد بهت بگم ؛ ديگه ترانه ندارم

اگه تو از پيشم بري بدون تو كم مي يارم

دلم مي خواد بهت بگم نرو ، ترو خدا بمون

اين همه بي قراري رو از توي چشم بخون

دلم مي خواد بهت بگم ، آره واسه چشات كمم

خودت كه بهتر مي دوني ، شريك درد و ماتمم

دلم مي خواد بهت بگم كنار لحظه هام بمون

اين همه اشك و حسرت رو ، از روي دلتنگي بدون

دلم مي خواد بهت بگم ، اگه تو تنهام بذاري

بايد براي قبر من گلاي مريم بياري

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت8:49توسط علی | |

   روزگاري مردم دنيا دلشان درد نداشت

      هر كسي غصه ي اينكه چه ميكرد نداشت

      چشمه ي سادگي از لطف زمين مي جوشيد

      خودمانيم زمين اين همه نامرد نداشت...

 

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:14توسط علی | |

ديدم دلم گرفته


هواي گريه دارم


تواين غروب غمگين


دور از رفيق و يارم


ديدم دلم گرفته


دنيا به اين شلوغي


اين همه آدم اما


من کسي رو ندارم


ديدم غروبه اما


نه مثل هر غروبي


پهناي آسمونه


هرگز نديده بودم
.

+نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت9:3توسط علی | |

عشقی که شکست

از تو دلگیره

از تو دلگیرم

 

از عاشقی سیرم

                بی تو بدون بهتر از با تو بودنه....

 

                               اینجا چیزی نیست که بخوای باشی یا نباشی

 

نبودنت قشنگ تره

 

 

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:59توسط علی | |

 

دل من تـنها بـود ،

 

دل من هرزه نـبـود ...

 

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا

 

به کجا ؟!

 

معـلـوم است ، به در خانه تو !

 

دل من عادت داشـت ،

 

که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری

 

که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...

 

دل من ساکن دیوار و دری ،

 

که تو هر روز از آن می گـذری .

 

دل من ساکن دستان تو بود

 

دل من گوشه یک باغـچه بـود

 

که تو هر روز به آن می نگری

 

راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!


 

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:56توسط علی | |

دلم گرفته از آدمائی که میگن دوستت دارم، اما معنی دوست داشتن و نمیدونن ...


از آدمائی که میخوان مال اونا باشی، اما خودشون مال تو نیستن ...


از اونائی که زیر بارون برات میمیرن، اما وقتی که افتاب شه همه چیز یادشون میره ...

 

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:50توسط علی | |

دلگیرم از این بغض تلخ از این همه زخم زبون
دلگیرم از دست خودم دلگیرم از تو مهربون
باید یه شب باور کنم تنهای تنهام بعد ازاین
باید یه شب باور کنم بی تو نمی چرخه زمین
باید یه شب باور کنم تو عاشق من نیستی
تو وصله جون منی لیک وصله تن نیستی
دلگیرم از دست خودم از وعده های پر دروغ
از فال حافظ ، قهوه ، بغض ، غمنامه با شعر فروغ
از بوی دستم بوی تو ، از عطر تو رو پیرهنم
تو عشق من بودی ولی بگو چه جور دل بکنم
تو رو خدا اینقدر نگو حوصلَتو سر می برم
ثانیه ها تند ترمیرن تو لحظه های آخرم
از یار نفرت موند و رفت از عشق درد و فاصله
پا تو بلند کن زیر پات ته مونده از بغض دله
تقدیر از تو دلخورم دستت رو پیشونیم نوشت
من میوه ممنوعه ام ؟ باید برم از این بهشت؟
دلگیرم از دست خودم دلگیرم از این لحظه ها
تو عاشق من نیستی دل رو به تو دادم چرا؟
کاشکی که قلبت مثل من دلواپس و پردرد بود
کاشکی که قلبم مثل تو تنها یه کم نامرد بود
تنها نه ، تنها تر شدم باید یه شب باور کنم
باید بسوزم بعد تو با خاطراتت سرکنم

 

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:46توسط علی | |

من از خود دلگيرم

و از حرفها و دلتنگي هايم

و از بي قراري هاي هميشگي

از اين حرفهاي تكراري كه نه

من از حرفهاي تازه ، دلگيرم

نمي دانم كه ذهن من چرا اينگونه تنها است

كه انگار عالمي دارد

و ديگر حرفهاي كهنه هم تازه مي گردند

و بيزارم

نه از دنياي رنگارنگ انسانها

كه از دنياي يكرنگ نفسهايم

و از ثانيه هاي يكسان گذشتن ها

كه دلتنگم

زِ هجرت نه

من از رسيدن هاي دير هنگام ، دلتنگم

 

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:39توسط علی | |

 

يكي بود يكي نبود ، اون كه بود تو بودي اون كه تو قلب تو نبود من بودم ، يكي داشت يكي نداشت ، اون كه داشت تو بودي اون كه جز تو كسي رو نداشت من بودم ، يكي خواست يكي نخواست ، اون كه خواست بره تو بودي اون كه نخواست از تو جدا بشه من بودم ، يكي گفت يكي نگفت ، اون كه گفت تو بودي اون كه دوستت دارم رو جز تو به هيچكي نگفت من بودم ، يكي رفت يكي نرفت ، اون كه رفت تو بودي..........؟!-

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت17:57توسط علی | |

 

بهم گفت که دوسم داره     بهم گفت منو میخواد

بهم گفت اگه پاش باشه ته حادثه میاد

بهم گفت که نفس هاشم  اگه باشم میمونه

بهم گفت شور بودن رو توی نگام میخونه

دروغ گفت.....   دروغ گفت  .......

میگفتش من هواشم                 تموم قصه هاشم

میگفتش آبروشم همیشه        رو به روشم

میگفت از خاکی دوره          میگفت سنگ صبوره

میگفت  تنها نمیشم              میگفت میمونه پیشم

دروغ گفت.....   دروغ گفت  .......    

          بهم میگفت که زندگیشمو با من عجینه           

  می گفت چشمای من واسش یه دنیاست ، سرزمینه     

        میگفت طاقت میاره بچه گی هامو، بدیهام         

میگفت از من میرونه خون دل هام، خستگی هام  

      بهم میگفت که مثل هیچ کس نیست       میگفت توی نگاهش خارو خس نیست

میگفت طاقت نمیاره نباشم

میگفت از فکرشم میمیره که فک کنه از دنیاش جداشم

اینارو                اون بهم گفت

دروغ گفت           دروغ گفت

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:,ساعت11:44توسط علی | |

 

وقتی که دنیا دود شد

 

 

شاید فراموشت کنم

 

 

کاشانه ام نابـــــود شد

 

 

شاید فراموشت کنم

 

 

آسان ز دستم داده ای

 

 

باشد به این هم راضیم

 

 

وقتی که اشکم رود شد

 

 

شاید فراموشت کنم

 

 

هرگز زدستت این چنین

 

 

سیلی به احساسم نخورد

 

 

باشد بزن بد تر بزن

 

 

اما به دســـــــــتانت قسم

 

 

وقتی که تارم پود شد

 

 

شاید فراموشت کنم

"بله"

 

 

 

 

بله رو گفتی تموم شد دیگه این آخر کاره

 

 

هی میخوام بگم مبارک

 

 

ولی بغضم نمیزاره

 

 

هق هقم تمریکه من بود

 

 

من واسه تو گریه کردم

 

 

قطره قطره های اشکو

 

 

به تو امشب هدیه کردم

 

 

امشب تو جشنت عزیزم

 

 

نمیدونی چی کشیدم

 

 

اما کاش اشکام نبودن تورو واضح تر میدیدم

 

 

دیگه چشمام نمی بینه دستمم نمی نویسه

 

 

دل خوشیم همین یه نامس گرچه اینم خیسه خیسه

 

 

آخرین جمله ی نامم این از ته وجودم

برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم

 

+نوشته شده در دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:,ساعت11:36توسط علی | |